˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙
14 / 2برچسب:سلالم,حال من خوب است,ملالی,گم شدن,خیال,عمر,ناماندگار,میخواهم,غریب,زندگی,هرگز,مینویسم,درد دل,دلنوشته ها,دلنوشته,متن تنهایی,متن زیبا,متن اموزنده,گفتگو با خدا,شعر زیبا,درد دل با خدا,کارتپستال زیبا,کارتپستال درد دل با خدا, :: 23:18 :: نويسنده : وحید
سلام ... حال من خوب است ... ! ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب میگویند.... با این همه اگه عمری باقی بود , طوری از کنار زندگی میگذرم که نه دل کسی در سینه بلرزد و نه این دل ناماندگار... دعا کردم که بیایی با من کنار پنجره بمانی، باران ببارد.... اما دریغ که رفتن راز غریب زندگیست.... انگار که تعبیر همه رفتن ها هرگز نیامدن است ... بی پرده بگویمت: میخواهم تنها بمانم .. در را پشت سرت ببند .. سلام, حال من خوب است اما تو باور نکن !!
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
14 / 2برچسب:دریاست,نبی,گوهر,فاطمه,ولادت فاطمه (ع),یکتا,همسر,علی,حسین,خلق,پناه,متن مذهبی,متن زیبا,متن اموزنده,شعر زیبا,شعر ولادت,شعر ولادت فاطمه (ع),شعر مذهبی,کارتپستال مذهبی,کارتپستال ولادت, :: 23:3 :: نويسنده : وحید
دریا ست نبی و گوهرش فاطمه است یکتاست علی و همسرش فاطمه است با آنکه پناهه همه خلقست حسین او هم به پناه مادرش فاطمه است
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
14 / 2برچسب:حضرت مادر,روز مادر,تولد,روز زن,امضا,انشا,طومار,امور,فاطمه,حضرت فاطمه,ولادت دخت نبی اکرم,ولادت فاطمه ( ع),متن زیبا,متن اموزنده,متن مذهبی,شعر زیبا,شعر مذهبی,شعر ولادت فاطمه (ع) ,شعر ولادت,متن متحرک,متن متحرک ولادت,, :: 22:58 :: نويسنده : وحید
تا ابد این نکته را انشا کنید پای این طومار را امضا کنید هر کجا ماندید در کل امور رو بسوی حضرت مادر کنید
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
8 / 1برچسب:ایام فاطمیه,غسل,ایینه,شهادت,شهادت فامه (س),شب,یب نقاب,پیکر,جان,ننگ,همرنگ,شمع,جانانه,کارتپستال مذهبی,کارتپستال فاطمه(س),کارتپستال شهادت,کارتپستال,شعر مذهبی,شعر زیبا,شعر شهادت,شعر فاطمیه,, :: 19:14 :: نويسنده : وحید
بُرد در شب تا نبیند بینقاب ماه نورانی تر از خود، آفتاب بُرد در شب پیکری همرنگ شب بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب شسته دست از جان، تن جانانه شست شمع شد، خاکستر پروانه شست روشنانش را فلک خاموش کرد ابرها را پنبههای گوش کرد نشنود تا ضجّههای همسرش هم دلی بیاشک و خون، عالم نداشت با علی یا رب چه شد؟ با دیدنش راز غسل از زیر پیراهن شنید نیستی میخواست، هستی از خدای آنچنان خم شد که تا زانو رسید بهر هم، باز آرزوها داشتند بازو از دستی که شد بسته خجل دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت هر سه بر هم گریه میکردند خون تو، یدالله، فوق ایدیهم، بمان لالهای با یاسمن پوشیده شد شاعر:علی انسانی
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
8 / 1برچسب:ایام فاطمیه,شعر شهادت,شعر زیبا,شعر ایام فاطمیه,فاطمه, غم ,کسی,بجز,رهین,پهلو,همسر,بیزارم,عیادت,کارتپستا مذهبی,کارتپستال فاطمه (س),کارتپستا شهادت,شعر مذهبی,مذهبی ,متن متحرک مذهبی,متن متحرک شهادت, :: 18:42 :: نويسنده : وحید
چه غم گر هر کسی از من بجز غم رو بگرداند مبادا از سرم رو کاسهی زانو بگرداند رهین منّت دردم که بنشسته به پهلویم به بستر، او مرا زین سوی، بر آن سو بگرداند نگاه شوهر تنهای من این راز میگوید که دیده؛ همسری از همسر خود رو بگرداند ز بس بیزارم از دشمن عیادت چون کند از من کمک از فضّه گیرم تا رخم از او بگرداند دلم را مژده دادم تا اجل آید به امدادم کجا بیمار رو، از کاسهی دارو بگرداند پرستاری ندارم بر سر بالین بیماری مگر آهم ازین پهلو به آن پهلو بگرداند فدایی علی هستم پی حفظش دلم خواهد اجل دست مرا گیرد به دور او بگرداند شاعر: علی انسانی
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
3 / 1برچسب:کعبه,بی نام,نشان,زینب,ایام فاطمیه,فاطمه,انبیا,کربلا,قران,خون,مکتب,شهیدان,بی تحرک,اغاز,غدیر,شعر مذهبی,شعر زیبا,شعر برای فاطمه ,متنهای مذهبی,مذهبی,شهادت فاطمه,سالروز,سالروز شهادت,شهادت فاطمه (س),کارتپستال,کارتپستال مذهبی, :: 14:29 :: نويسنده : وحید
بی امان دارالامان می ماند اگر زینب نبود گرچه دادند انبیا هر یک نشان از کربلا کربلا هم بی نشان می ماند اگر زینب نبود مکتب سرخ تشیع کز غدیر آغاز شد تا ابد بی پاسبان می ماند اگر زینب نبود مکتب قرآن که از خون شهیدان جان گرفت بی تحرّک هم چنان می ماند اگر زینب نبود
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
درباره وبلاگ گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم موضوعات آخرین مطالب پيوندها نويسندگان
|
||
|